//=$baseurl?> --> //=$baseurl?> //=$baseurl?> --> //=$baseurl?>
و خدایی که در این نزدیکی است
شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است!
مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم!
حاجت به بیان نیست تورا بس که عیانی!
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود!
نقص در معرفت ماست نگارا ور نه!
نیست بی مصلحتی حکم خداوند حکیم!
هم از الطاف همایون تو خواهم یارب!
رسد چون نوبت نان طفل را دندان برون آید!
امروز حالی غرقهام تا با کناری اوفتم!
تو از زنگ علایق سینه خود را مصفا کن!
شکر گویان دوست می دارم تو را!
همت بلند دار كه مردان روزگار...!
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم!
چشم ها را بايد شست، جور ديگر بايد بود...
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن!
فرق عاشق و معشوق در وفاداري است!
ذوق اگر داری در این دریا درآ!
سوی بزم عشق آید هر که میجوید خدا
که دود آتش خس دیدهاند دنیا را
گهی که عاشق و معشوق را وصال بود!
1
2
3
>>
//=$baseurl?> //=$baseurl?> //=$baseurl?> //=$baseurl?> //=$baseurl?> //=$baseurl?>